آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فرشته شیرین ما

خنده های بی دندون

دختر خوشگلم 4 روز دیگه 3 ماهت تموم میشه و میخوایم با بابایی برات جشن بگیریم کوچولوی نازم انقد خوشگله بی دندون میخندی که دلمون برات حسابی ضعف میره من و بابایی رو خوبه خوب میشناسی و بابایی که باهات حرف میزنه کلی کیف میکنی! راستی حدودا 2 هفته ای هست که بابایی بهت یاد داده زبونتو در بیاری همین که میگه زبونت کووو؟اول میخندی بعدش هم زبونتو در میاری چند روزه تلاش میکنی که شیشه شیرتو خودت بگیری،انقد با دستای مشت کرده فشار میدی که شیشه از دهن کوچولوت میاد بیرون وقتی باهات حرف میزنیم میگی ااااااقققققققققققق،بعدش هم یه جوری ادامش میدی که انگار داری حرف میزنی و یه چیزیو تعریف میکنی برامون فدات بشم مامانی ...
28 ارديبهشت 1391

روز مادر

دختر نازم امروز ٢ ماه و ٢١ روز از تولدت گذشته،خیلی زود گذشت انگار همین دیروز به دنیا اومدی امروز روز مادر،روز تولد بهترین زنی که تو دنیا بوده،بهترین همسرو بهترین مادر دنیا ست. آیلین خوشگلم،عروسکم،سال پیش من فقط یه زن بودم زنی که میخواست بهترین همسر برای شوهرش باشه،اما امسال خداتورو به ماداده و من ٨١ روزه که مادر شدم،دارم کم کم میفهمم چقدر مادر بودن سخته واینم بهت بگم واقعا مادر شدن یه عشقه ،عشق به تو کوچولوی من... نازنازیه مامان داشتن تو لذت و مسئولیتیه که خدا بهم داده و خواسته که از فرشته ای که اسمشو رو زمین آیلین گذاشتیم مراقبت کنم انشالا که مادر خوبی برای تو و همسر خوبی برای بابایی باشم هردوتون رو دوست دارم ...
23 ارديبهشت 1391

قدو وزن

دخترم امروز ٨١ ومین روزتولدته،امروز با عمه محبوبه رفتیم پیش دکترت.قدت شده٦١ و وزنت شده ٦ کیلوگرم دختر نازه خودمی عسل مامان ...
23 ارديبهشت 1391

روز تولدت

  دوشنبه 90.12.1 يكشنبه رفتيم خونه مامان خانم. از صبح تا حدودا ساعت 6بعد ازظهر.دكتر بهم گفته بودكه شام سبك بخورم و از ساعت 10شب به بعد هم هيجي نخورم. آزاده يكي از ماماناي اسفند هم يكشنبه تو بيمارستاني بود كه من قرار بود 2 شنبه برم.صبح بهم اس داد كه ني نيش به دنيا اومده و هردو سالمن.از شانس بده من يكشنبه اينترنت ما قطع بود به سارا اس دادم و خبرو دادم.بعد از ظهر كه اومديم خونه آزاده زنگ زد و برام تعريف كرد عملش چطور بوده و كلي بهم دلداري داد كه استرس نداشته باش و چيا با خودت بردار(ازش ممنونم استرسم خيلي كم شد)خلاصه ساعت 7.30 شام و كه بابایی برام سوپ درست كرده بود رو خوردم و تا 10.30 هم ميوه و چايي خوردم.همين كه يادم مي...
19 ارديبهشت 1391

گوجه سبز

آیلین نازم الان که دارم برات مینویسم تو و بابایی خوابیدید و من دارم 90 میبینم امروز بعداز ظهر بعد از این که بابایی از سرکار اومد رفتیم باغ مامان جون.با مامان جون و دایی وهاب رفتیم کاش میتونستی گوجه سبز بخوری آخه خیلی خوشمزست زندایی نعیمه هم با دایی وحید اومدن،زندایی تو دلش نی نی داره یه فرشته ناز مثل تو عزیزم 2 روزه که کمرم درد میکنه ،به خاطر همین نمیتونم زیاد تو بغلم نگهت دارم برای مامانی دعا کن که زود کمرش خوب بشه و بتونه تورو تو بغلش بگیره و تو اتاق راه ببره راستی تو خیلی دختره آرومی هستی ،بغلی هم نیستی دختر گله مامانی دیگه ،فدات بشه مامان ...
19 ارديبهشت 1391

مامان تنبل

آیلین جونم دختر نازم ،مامانت یه خورده تنبل تشریف داره باید زود تر از این حرفا برات وبلاگ درست می کردم  اما ..... الانم زیاد دیر نیست  قول میدم از این به بعد برات زود زود بنویسم فقط بدون تو و بابایی رو خیلی دوست دارم ...
18 ارديبهشت 1391